شرحِ شعرِ حافظ
درسگفتارِ استاد مهدیِ نوریان
چو برشکست صبا زلفِ عنبرافشانش، به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش.
کجاست همنفسی تا بهشرح عرضه دهم، که دل چه میکشد از روزگارِ هجرانش.
زمانه از ورقِ گل مثالِ رویِ تو ساخت، ولی ز شرمِ تو در غنچه کرد پنهانش.
جمالِ کعبه مگر عذرِ رهروان خواهد، که جانِ زندهدلان سوخت در بیابانش.
بدین شکستۀ بیتالحزن که میآرد، نشانِ یوسفِ دل از چهِ زنخدانش.
بگیرم آن سرِ زلف و به دستِ خواجه دهم، که دادِ من بستاند ز مکر و دستانش.