شرحِ شعرِ حافظ
درسگفتارِ استاد مهدیِ نوریان
دوش در حلقۀ ما قصۀ گیسوی تو بود، تا دلِ شب سخن از سلسلۀ مویِ تو بود.
دل که از ناوکِ مژگانِ تو در خون میگشت، باز مشتاقِ کمانخانۀ ابرویِ تو بود.
هم عفالله صبا کز تو پیامی میداد، ورنه در کس نرسیدیم که از کویِ تو بود.
عالَم از شور و شرِ عشق خبر هیچ نداشت، فتنهانگیزِ جهان غمزۀ جادویِ تو بود.
منِ سرگشته هم از اهلِ سلامت بودم، دامِ راهم شکنِ طرۀ هندویِ تو بود.
بگشا بندِ قبا تا بگشاید دلِ من، که گشادی که مرا بود ز پهلویِ تو بود.
به وفایِ تو که بر تربتِ حافظ بگذر، کز جهان میشد و در آرزویِ رویِ تو بود.